این جا قلعه دهشاد؛ آدم ها رفتند، گوسفندان آمدند!

به گزارش وبلاگ ممتاز آنلاین، انگار باید این جمله را که ساکنان هر جایی سرنوشت آن نقطه را تعیین می نمایند برای قلعه روستایِ دهشاد پایین در جنوبی ترین نقطه شهریارِ تهران، سرمشق کرد. مانند گوسفندانی که حالا ساکن قلعه هستند و هر روز سرنوشت این قلعه بیش از 200 ساله را که به قلعه مفید هم معروف است، به نابودی بیشتر نزدیک می نمایند.

این جا قلعه دهشاد؛ آدم ها رفتند، گوسفندان آمدند!

هرچند نخست ایرانی های این منطقه از شهریار، با ساختِ آن، قلعه را برای سکونت انتخاب کردند، اما حضورشان تا زمان انقلاب بیشتر دوام نیاورد و راه شان را از قلعه جدا کردند و خانه های شان را در اطراف آن ساختند، تا جا را برای مهاجرانِ افغان که بیشترشان از جنگ فراری بودند باز نمایند و همان شد که حدود 30 خانوار مهاجر افغان بعد از ورود به ایران، سرنوشت شان با این قلعه گره خورد و بعضی از آن ها بیش از 35 سال در قلعه دهشاد زندگی کردند تا جایی که نفس های قلعه هر روز سنگین تر شد و تخریبِ بیشتر و ویرانی بالاتری گریبان این بنای تاریخی را گرفت، سرپناهی که از ابتدا همزیستی مسالمت آمیزی را با انسان ها شروع نموده است.

حالا بعد از تجربه هایی که این بنای تاریخی در کنار زندگی با آدم های مختلف کسب نموده، در کنار تنها خانوارِ هنوز ساکن این قلعه تاریخی، مدتی است در حال تجربه کردن زندگی با دام هاست. از بین آن همه خانواده افغان که 30 سال با قلعه دم خور بودند، حالا نوبت گوسفندانِ آن هاست که این بنای تاریخی را از تنهایی درآورند!

امروز این قلعه 200 ساله با چهار برج دیده بانی و دیوارهای نیمه کنگره دارش که سال ها رسمِ زندگی مردم قدیم را به چشم دیده بود، سرپناه گوسفندانِ اغلب همان افغان هایی است که بیش از 30 سال برای شان یک خانه بود.

قلعه دهشاد بَرِ جاده و روبه روی قبرستان روستا مدت هاست مرگ را به جان می خرد، از کانکس نارنجی رنگی که برای نگهبان قلعه درست در کناره ورودی آن قرار گرفته تا آوارهایی که هر روز بر سر یکی از خانه های قلعه فرو می ریزد و دام هایی که نه تنها هر روز چهره قلعه را زشت تر از قبل می نمایند بلکه خود عاملی در آسیب رسیدن بیشتر به این بنای تاریخی می شوند. شاید همین روش نگهداری است که قلعه را به زباله دانی تبدیل نموده و در پشت دیوارهای آن جایی که هر چشمی آن را نمی بیند از آوار خانه گرفته تا وسایل اسقاطی روی هم خروار شده اند!

از قلعه بیرون می آیم، دورتادور آن را گَز می کنم، از سروصداهایی که از خانه های اطرافِ قلعه می آید حدس می زنم همه را کارگاه های مبل سازی گرفته اند، کنگره و دیواره اول قلعه حالش خوب است، اما پشت قلعه را، جایی که دیوارش را گویی به تازگی بازسازی نموده اند، زباله پر نموده، از کود دام ها گرفته تا آوارهای ساختمانی. اما ضلع سوم دیواره قلعه شرایط بهتری از دو دیواره دیگر دارد، نه تنها دیوار و کنگره ها را بازسازی نموده اند، بلکه پیاده رو آن هم برای پیاده روی با سنگ چین سنگفرش شده است.

دنبال قدیمی های دهشاد می گردم، کسانی که در قلعه زندگی نموده باشند. همسایه های قلعه می گویند حالا دیگر کمتر کسی را می توانی پیدا کنی که خاطراتش را به خوبی به یاد بیاورد.

خانمی را نشان می دهند که قدم های سریعش گویا او را به کاری فوری وادار نموده اند، نزدیک تر که می شود سلام می کنم. قدری چادرش را کنار می زند و با لبخند مهربانش جواب می دهد. می پرسم فرصت دارید درباره قلعه چند لحظه حرف بزنیم. برمی شود با نگاهی به دیوارهای قلعه که انگار خاطراتش را مرور می نماید، با لبخندی به لب، بدون این که منتظر سوالی باشد، به شیرینی تعریف می نماید:

52 سال قبل به دهشاد آمدیم، ما در قلعه زندگی نکردیم، اما اولین خانواده ای بودیم که در بیرون قلعه و در نزدیکی آن زمین خریدیم و خانه خود را ساختیم، همه ایرانی هایی که امروز بیرون قلعه زندگی می نمایند و حالا بالانشین دهشاد شده اند، روزی داخل همین قلعه زندگی می کردند.

ایرانی ها حدود 40 سال قبل از قلعه رفتند. بعد از آن نخست یکی دو خانوار افغانی در قلعه زندگی می کردند، آن موقع همه چیز خیلی خوب بود، اما حالا دیگر قلعه خرابه شده است. گاهی اوقات کسانی می آیند تا قلعه را از نزدیک ببینند، اما چیز خاصی دستگیرشان نمی شود، در بیشتر خانه ها بسته شده و بیشتر بخش های آن دیگر مانند گذشته نیست. دیر آمدی، چند سال قبل قلعه خیلی قشنگ تر از امروز بود.

او حتی به مالکیت قلعه اشاره می نماید که مردم می گویند مالک قلعه دادگاه انقلاب اسلامی است و اداره آثار باستانی روی آن نظارت می نماید.

سراغ دیگر قدیمی های دهشاد را از او می گیرم که خاطره های شان با قلعه گره خورده باشد. حاج عباس را نشان می دهد که زیر سایه درخت و پشت قلعه نشسته است. او حالا حدود 70 سال سن دارد و از 60 سال قبل تا امروز در منطقه دهشادِ باغستان زندگی می نماید. او یکی از کسانی است که همراه خانواده اش تا بعد از انقلاب در قلعه زندگی می نموده است.

او در گفت وگو با ایسنا شرایط داخلی قلعه در گذشته را بسیار زیبا توصیف می نماید و می گوید: آن قلعه امروز دیگر اصلا مانند گذشته نیست، وقتی حدود 60 سال قبل برای زندگی به این قلعه آمدیم آن قدر زیبا بود که همواره جای جدیدی برای دیدن داشتیم. آن موقع حتی کدخدای دهشاد هم در قلعه زندگی می کرد.

پیرمرد هنوز نامِ همسایگانش را به خوبی به یاد می آورد و از کدخدا اسدی می گوید و تعریف می نماید: از ابتدا قلعه را برای زندگی مردم ساخته بودند، کسانی که در قلعه زندگی می کردند به قول قدیمی ها خوش نشین (اجاره نشین) بودند.

او از زمانی که حبیب الله مفید - مدیر کارخانه تلویزیون بلر - قلعه را برای کارگرانش خریده بود تا در نزدیکی زمینِ کاری اش زندگی نمایند، خاطره دارد. می گوید: او تا دوره اصلاحات ارضی اجازه داد رعیت هایش در این قلعه زندگی نمایند و با اصلاحات ارضی، به هر نفر قدری زمین داد و گفت خانه های شان را بسازند تا قلعه خالی شود، اما با شروع انقلاب، شرایط قدری پیچیده شد.

حاج عباس از خودش و خانواده اش می گوید که آن ها هم تا بعد از انقلاب در قلعه زندگی نموده اند و بعد از آن قدری دورتر از قلعه خانه و کاشانه اش را بنا نموده و قلعه را به افغان های مهاجر داده اند.

از ورودی قلعه، بنای 200 ساله قلعه دهشاد را که چیزی حدود 16 سال قبل در فهرست آثار ملی کشور ثبت نموده اند، انگار همین چند مخروبه ای که به طویله گوسفندان تبدیل شده و مسجدی که از بیرون قلعه هنوز چشم نواز است، تشکیل داده اند اما اگر بتوانی وارد قلعه شوی، کوچه های بی نام و نشانی را می بینی که تازه بزرگی و زیبایی قلعه تاریخی دهشاد را نشان می دهند، اما چه فایده که کاربری امروزی اش به زودی این بنای تاریخی را از پا درمی آورد.

منبع: گردشبان

به "این جا قلعه دهشاد؛ آدم ها رفتند، گوسفندان آمدند!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "این جا قلعه دهشاد؛ آدم ها رفتند، گوسفندان آمدند!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید